Thursday 21 June 2012

متن کوتاهی از کتاب زوهر و کلیپ های فارسی








دوستان متن زیر مربوط به ترجمه یکی از درس های صبحگاهی مطالعه کتاب زوهر است که ویدئویانگلیسی فرانسوی المانی عبری ایتالیایی روسی اسپانیایی و ترکی آن را با کلیک بر روی زبان مورد نظر  می توانید دانلود کنید.  



یادداشت نویسنده : توجه داشته باشید تمامی اسامی و اتفاقات به رخدادهایی در درون شخص اشاره می کنند همانطوری که راو به طور مداوم این موضوع را به ما یاداوری می کند تا به این اتفاقات همانند یک سری داستان نگاه نکنیم. با تلاش و اشتیاق برای فهمیدن این اتفاقات در درون خودمان، نور احاطه کننده را به سوی خود جذب می کنیم که به تدریج باعث تغییر در ما می شود.   

 


ما کتاب زوهر برای همه را مطالعه می کنیم که متن انگلیسی آن را از لینک زیر می توانید دانلود کنید همچنین می توانید از طریق  سایت www.kab.tv سئوالات خود را بپرسید که سئوالات مرتبط با متن در طول درس خوانده می شوند. 
  

تناسخ

قسمت 65) کسی که باعث ترکیب قطره های نطفه در جاییکه مربوط به او نیست می شود کسی که قطره خودش را قاطی می کند با یک خدمتکار، یک مریضی، دختر اسماعیل، یک کلیپای بد یا دختر یک خداوند خارجی یا دختر بت پرستان که تاریکی و بدی هستند در حالیکه قطره خودش خوب و نورانی است او خوبی را با بدی ترکیب کرده و سرپیچی کرده از گفته های استادش که گفته بود: "از درخت دانش خوبی و بدی، نخورید."  
قسمت 66) خداوند به این شخص یاداوری کرده و او را درست کرده و او را برای دیدن مجازاتش از درون تناسخ می گذراند. و او را به درون بدنی که شامل خوبی و بدی است در می اورد. اگر او توبه کند و با جدا کردن خوبی از بدی نسبت به "کبالا" متعهد شود و چون او متعهد می شود نسبت به ممنوع و غیر ممنوع، ناخالص و خالص و بی ارزش و باارزش، این خوبی را از بدی جدا می کند. در این باره گفته شده است: "و پس از آن خداوند، بشر را خلق کرد" که در آن کلمه خلق کرد با دو حرف "یود" (در زبان عبری) نوشته شده است و به این اشاره می کند که دو خلقت در بشر وجود دارد خلقت برای خوبی و خلقت برای بدی. او آنها را به وسیله کبالا جدا می کند و خداوند روحی از خودش به او می دهد تا بر هر دو غلبه کند هم آنکه خوبی و نور است یا همان دنیای بعدی و هم آن یکی که بدی و تاریکی است یعنی این دنیا. بطوریکه نوشته شده: "و او به درون بینی اش نفس زندگی را دمید." 

 
توضیحات راو لایتمن: یعنی کل واقعیت ما، برای تشخیص دادن بین نور و تاریکی به ما می رسد و وقتی ما بدرستی قادر باشیم تا شناخت ها و درک هایی را که با این دنیا و دنیای بعدی کار دارند را تصفیه کنیم یعنی با دقتی که در مورد کیفیت های گرفتن و کیفیت های بخشیدن انجام می دهیم ما شروع به ساختن خودمان می کنیم. آنچه که در دنیای خودمان یاد می گیریم جسمانیت و حیوانیت است.
چرا آن حیوانیت گفته می شود؟ به سادگی چون توسعه پیدا نکرده است و در تمام زمان ها به همان صورت باقی می ماند تا وقتیکه شخص برای ساختن خودش شروع به استفاده از نور کند. با تشخیص اینکه گرفتن و بخشیدن یعنی چه، او همواره بخشیدن را جمع کرده و با آن شارژ شده و می خواهد که از آن ساخته بشود.
همانند وقتیکه با یک قطره نطفه در درون یک تخمدان، بدن شروع به ساختن جنین می کند به همین ترتیب شخص باید تلاش کند تا با استفاده از محیط، گروه، مطالعه کتاب ها و اعمال مختلف همیشه به خودش بیافزاید و این درک ها و شناخت ها را در مورد بخشیدن جمع اوری کند. و در نتیجه این، بدن روحانی از راه می رسد و در درون او شکل می گیرد و در هر زمان او یک قسمت دیگر و یک قسمت دیگر از بخشش را آشکار می کند و می خواهد که این ها را به یکدیگر متصل کند که این عمل، تناسخ نامیده می شود و این یعنی دیدن زندگی به شکلی جدید و دیدن موقعیت های تازه در هر لحظه، برای اضافه کردن به کیفیت ادم یا بشر. چون کلمه ادم از ریشه ادومه (dome) یعنی "همانند" خالق می اید.
قسمت 67) او با شایستگی هایش و گناهانش حسابرسی می شود. کسی که یک تک "میتزوا" (عمل خوب) انجام دهد پاداش داده می شود. میانجی کسی است که شایستگی ها و گناهانش برابر هستند نیمی از شایستگی ها در پایین و نیمی از گناهها در پایین هستند. بطوریکه نوشته شده: "درخواست شما هرچه باشد آن به شما بخشیده خواهد شد و خواسته شما هر چه باشد، حتی اگر برای نیمی از قلمرو پادشاهی باشد آن انجام خواهد شد." اگر نیمی از قلمرو پادشاهی (ملخوت) وجود داشته باشد که همان نیمی از شایستگی ها است آنگاه "آن انجام خواهد شد" یعنی درخواست یا خواهش براورده می شود.
یک نیکوکار کامل- همه شایستگی هایش در بالا و گناهانش در پایین هستند. همه این شایستگی های او برای دنیای بعدی حفظ می شوند و او هیچ چیزی از آنها در این دنیا دریافت نخواهد کرد و گناهانش، مجازات گناهانش در پایین و در همین دنیا هستند.
یک بدکار کامل- گناهانش در بالا و شایستگی هایش در پایین هستند گناهانش در بالا هستند یعنی او بعد از عبور کردنش از این دنیا در دوزخ دادخواهی خواهد شد. و شایستگی هایی که انجام داده بود در پایین هستند یعنی پاداشش در همین دنیا داده می شود.
میانجی - هر دو او را حسابرسی می کنند یعنی هم پاداشش و هم مجازاتش در پایین و در همین دنیا هستند. 


توضیحات راو لایتمن: به روشنی همه این حالت های "میانجی"، "نیکوکار کامل" و "بدکار کامل"، همه اینها در درون یک شخص هستند که شخص آنها را می سنجد و این حالت ها را برای خودش روشن می سازد و آنها را در درون خودش طبقه بندی می کند تا اینکه  موفق می شود که همه این درک ها و تشخیص ها را به صورت یک بدن کامل در درونش بیابد  و او، بالا و پایین و وسط ونحوه طبقه بندی این شناخت ها را دوباره و دوباره مرور می کند و آنها را می سنجد. چیزی که اهمیت دارد اینست که همیشه اگاه باشد که توانایی بازبینی کردن آنها را دارد. در حقیقت کار ما اینست که این درک ها و شناخت ها را روشن و آشکار کنیم و آنها را بر اساس ("از بدی دوری نما و نیکوکار باش") و ارزش هایی که در درون مان تغییر می کنند ساختاربندی کنیم. پس شخص از میان این حالت ها عبور می کند و تعیین می کند که چه چیزی برای او مهم است و چه چیزی نه. مانند این است که دارد با خودش بازی می کند تا وقتیکه او فرم ادم کامل را در درون خودش می سازد و البته که در این مسیر در درون او حالت های میانجی، بدکار و نیکوکار وجود خواهند داشت و هریک جایی دارند ولی مهم نوع نگرشی است که او نسبت به هر یک از آنها دارد و اینکه ایا او به آنها به طور کامل بررسی کرده بود؟
همه چیز در نتیجه این تناسخ ها رخ می دهد در حقیقت این تناسخ ها، بررسی هایی هستند که اگر شخص از میان آنها عبور نکند پیشرفت نخواهد کرد و شخص است که تعیین می کند که ایا تناسخ هایی وجود داشته باشند یا نه، چون خالق نمی تواند او را مجبور به عبور از این تناسخ ها بکند در زمانیکه خود شخص خواستار درک و شناخت جدیدی نیست و آنها را تشخیص نمی دهد.
اگر او خواستار بررسی ها و تشخیصات تازه ای نباشد و آنها را انجام ندهد  او مراحل پیشرفت را طی نمی کند (تناسخ نمی کند)
 زیرا همه آنها را خودش تعیین می کند پس از آن که او آنها را تشخیص داده و تصفیه کرده و خودش را ساختاربندی می کند. چون همه چیز نسبت به شخص و از دیدگاه شخص اتفاق می افتد و نسبت به خالق هیچگونه تغییری در خلقت وجود ندارد.. پس ما تعیین می کنیم که ایا زندگی بکنیم یا نه، تناسخ انجام دهیم یا نه. 

 

تغییر نام، تغییر مکان، تغییر عمل: 
68) شخصی که در ملاء عام در دو درجه و به دو روش گناه می کند اگر آشکارا توبه کند درست همانطوری که آشکارا گناه کرد آنگاه او در آن دنیا در میان نیکوکاران قرار داده می شود افرادی که حسابرسی خالق را می شناسند و خودشان را در برابر گناه کردن حفظ می کنند. اما اگر پنهانی توبه کند او در میان نیکوکاران قرار داده نمی شود چون هنوز گناهش کاملا باطل نشده است. در عوض او در میان بدکاران قرار داده می شود و بدکاران بخاطر توبه کردن او حفظ قوانین  به او حسادت می کنند بنا بر گفته: "اما چشمان بدکار عمل نخواهد کرد".
توضیحات راو لایتمن: همه اینها در درون شخص اتفاق می افتد دو حالت وجود دارد یا او توبه می کند یعنی می فهمد با نیکوکار و بدکار چه باید انجام دهد و عمیقا بدی را تشخیص می دهد و همچنین عمق مراحل یک، دو، سه و چهار ریشه و آنچه در حال عبور از آن است را می فهمد یا اینکه بدون اگاهی و شناخت این اتفاقات برای او رخ می دهد و البته تمام این چیزها در درون خود ما رخ می دهد و ما اینجا در مورد اتفاقاتی که برای افرادی دیگر رخ می دهد حرف نمی زنیم. یک شخص خودش احساس حسابرس و داور را خواهد داشت و همه این ارزش ها، آنچه در بالاست و آنچه در پایین است را تعیین و طبقه بندی می کند پس وقتی می گوید "از چشمان بدکار" و "از چشمان نیکوکار" همه اینها درون خود فرد هستند و وقتی پیشرفت بکنیم می بینیم که دنیای اطراف ما این حالت هایی که از میان شان عبور می کنیم را تشخیص نمی دهد بلکه این حالت های روحانی تنها در درون شخصی که از درون آنها عبور می کند آشکار می شوند.
قسمت69) گناه ادم این بود که آنچه "خداوند حکم کرد" را شکست و هیچ حکمی مگر در مورد عدم بت پرستی وجود ندارد. و او با انجام بت پرستی تخلف کرد. و خداوند او را ساخت یعنی او را به درون بذر تراخ (Terah) (پدر حضرت ابراهیم) در اورد (تناسخ داد) و در این حالت او با غضب سخن گفت یعنی خالق را خشمگین نمود و از فرمان عدم بت پرستی تخلف کرد. چون تراخ یک بت پرست بود.
و ابراهیم از بذرش به وجود آمد که او تناسخی از ادم ها ریشون (حضرت آدم adam ha rishon) بود. ابراهیم توبه کرد و حالت بت پرستی را و همه خوراک هایی که مقابل آنها قرار داده شده بود را در هم شکست. او آن گناهی را که ادم و تراخ انجام داده بودند را اصلاح کرد و گناه و ساختار بدی، ساختار کلیپوتی (KLIPOT) که ادم با گناهش به وجود اورده بود را در هم شکست و خالق و الوهیتش را بر تمام دنیا مسلط کرد.
توضیحات راو لایتمن: این همان چیزی است که تناسخ یا تغییر نام، تغییر مکان یا تغییر عمل نامیده می شود که در درون فرد اتفاق می افتد. قبلا توضیح داده ایم که اولین درک و شاخت در هنگام آشکار کردن روحانیت، ادم یا اغاز ادم ها ریشون در درون ما گفته می شود. در ادامه آشکار کردن روحانیت، کیفیت ابراهیم به وجود می اید که همان کیفیت خسد یا بخشش است که شروع به نمایش خودش می کند و به وسیله آن ما شروع به ساختن همه کیفیت های دیگر می کنیم. پس کبالا به ما می گوید که چگونه ادم را به وسیله این تغییرات در درون خودمان به وجود اوریم. حال پس ابراهیم کیست؟ همان درک و شناخت ادم ها ریشون است که از درون تغییرات متفاوت بت پرستی ها، گناه ها و تراخ عبور کرده است. و وقتی آن به تراخ رسید توانست کیفیت ابراهیم را متناظر با تشخیص بدی تشخیص دهد. چون ما همیشه خوبی را در برابر بدی تشخیص می دهیم و برعکس. و به همین ترتیب شما بدون وجود عیساو  و اسماعیل نمی توانید پیشرفت کنید و به این ترتیب ما با وجود بررسی های دقیق مان جلو می رویم.
قسمت70) چگونه او خالق و الوهیتش را بر روی دنیا غالب کرد؟ با تصدیق (تقدیس) نام او در بین عموم، و با وارد شدن به اتش برای سوزاندن خودش، و به این ترتیب در خانه، در ادم، نگه داشتن او. "تو برای سوزاندن مجسمه های تراشیده شده خدایان شان با اتش هستی." چون ادم بت پرست بود آن گفته شده مانند مجسمه های تراشیده شده خدایانشان. علاوه بر این او باعث شد پدرش، تراخ، توبه کرده و او و مادرش و همه حاکمان آن نسل را به باغ بهشت بیاورد. بنابراین او در اتش همانند نقره سفید شد که همان سکه نقره ای پادشاه است که با مخلوطی از سرب جعل شده بود. پس او، او را در اتش قرار داد و سرب – اسماعیل- خارج شد. به همین دلیل اسماعیل خندان از بت پرستی بیرون امد و ادم به صورت سفید شده در اتش باقی ماند. این همچنین تغییر نام است چونکه نام او از ادم به ابراهیم تغییر داده شد چون وقتی ادم تناسخ کرد او مجبور بود این تغییر نام، تغییر مکان و تغییر عمل را انجام دهد.
توضیحات راو لایتمن: این موضوع روشن است وقتی شخص به درک و شناخت بدی ها در خودش می رسد بعد اصلاح می شود.
قسمت71) بعد از آن اسحاق امد که در او، ادم تناسخ کرده بود و به خاطر تخلف ثانویه که همان خونریزی است قدرتمند تر شده بود. درباره این گفته که " و خداوند صاحب، به بشر حکم کرد با گفتن ..." توضیح می دهد که "فرمان داد" مربوط به بت پرستی است "بشر" مربوط به خونریزی است "با گفتن" مربوط به زنای با محارم است و او در همه اینها تخلف انجام داد. همین باعث ازمایش (محاکمه) اسحاق با چاقو برای اتصال شد همانطوری که نوشته شده است "و چاقو را برای قربانی کردن پسرش برداشت". ادم از او جدا شد همانند کسی که غذا را از آشغال جدا می کند که همان عیساو است کسی که خون را جاری کرد. و غذا، یعقوب، به صورت جدا شده و تمیز شده از هر آشغال بیرون امد. یعقوب زیبایی ادم هاریشون را دارد چون به صورت تمیز شده و خالص شده از هر آشغال بیرون امد.
توضیحات راو لایتمن: در اینجا می بینیم که همه چیز از دقت کردن به هر یک از آنها بدست می اید ما از میان کل کبالا- زوهر، اسامی و نحوه نوشته شدن آنها عبور می کنیم و یک شخص بایستی این درک ها را تجربه کند.

یک فایل تصویری و یک فایل صوتی

مجموعه کامل آشکارسازی کبالا


دوستان برای استفاده راحت تر  کلیه قسمت های ترجمه شده مجموعه اشکارسازی کبالا در یک فایل pdf قرار داده شده اند که انرا می توانید از لینک زیر دانلود کنید (شامل قسمت های 1 تا 15 همراه با تصاویر و عکس هایی از ویدئوها):


Thursday 7 June 2012

منابع کبالا


منابع کبالا


book_6دانش کبالا شیوه یگانه و بی همتایی است که در باره من و شما و درباره همه ما سخن می گوید و با هیچ مفهوم تجریدی و نظری سروکار ندارد و فقط همراه با شیوه و روش خلقت ما و چگونگی عملکرد ما در سطوح بالاتر وجود و هستی است.
آثار کبالیستی بسیاری تا کنون در این باره نوشته شده اند و نخستین آنها توسط حضرت ابراهیم در چهار هزار سال پیش نوشته شده که نام آن کتاب "یتصیرا" (کتاب پیدایش و خلقت) است. کتاب مهم دیگری که در قرن دوم قبل از میلاد به رشته تحریر در آمده، کتاب "زوهر مقدس" نام دارد. آری مقدس، کبالیست نامدار قرن شانزدهم، آثارش را تحت تاثیر و در دنبالۀ کتاب زوهر به قلم نگارش در آورد و بالاخره در قرن بیستم نیز شاهد آثار و نوشته های ارزشمند کبالیست نامدار دیگری هستیم که نام جاویدش "یهودا اشلگ"، ملقب به "بعل هسولام" (دارندۀ نردبان) است.
آثار اشلگ برای نسل ما بسیار مناسب هستند. این متون و دیگر منابع کبالیستی، چگونگی ساختار جهانهای ماورایی و بالاتر، چگونگی هبوط و نزول آنها و جهان ما، با هر آنچه که شامل آنهاست تسفیر و توصیف کرده و می آموزاند.
یکی از مهمترین آثار اشلگ، "تلمود عِسِر سفیروت" (آموزش ده سفیروت) نام دارد. این اثر مرجعی معتبر به شمار می آید که بنای نگارش آن بر اساس پرسش و پاسخ است. این سئوال و جواب ها و نیز توضیح مکرر مسائل، بسیار مفید بوده و به مطالعه کمک نموده و فیزیک و ساختمان جهانهای ماورایی و بالاتر و قوانین و نیروهای حاکم بر عالم قلمرو روحانی در آن توصیف شده است.
این موارد و مفاهیم به تدریج به دانشجویان و فراگیران انتقال داده می شوند، زیرا هنگامی که جستجو برای تجربه جهان روحانی صورت می گیرد؛ کم کم خود شخص (دانشجو)، مطابق با قوانین روحانی توصیف شده در متون، وفق می یابد.
دانش کبالا در ارتباط با زندگی مادی و این دنیای فانی نیست. اما با مطالعه این سیستم ما می توانیم دوباره سطح و درجه ای را که پیش از نزول و هبوظ به این جهان دارا بودیم، بدست آوریم. در طی این صعود و عروج، مطالعه کبالا در درون وجود شخص فراگیر، یک سیستم معادل با سیستم روحانی ایجاد می کند.
برای اطمینان از فواید و بهره های روحانی این متون، ما در مرکز بنی باروخ تنها منابع و مراجع معتبری را می آموزیم که به هدف کمک به ارتقاء پیشرفت روحانی  دانشجو و آموزنده، و با تمرکز بر روی این هدف، نوشته شده اند. این منابع عبارتند از:
*کتاب زوهر
*آثار و نوشته های آری مقدس
*آثار و نوشته های ربی یهودا اشلگ (بعل هسولام)
در میان این منابع، بیشتر روی آثار اشلگ متمرکز می شویم، زیرا نوشته ها و آثار او برای نسل ما بسیار مناسب هستند.

تاریخچه علم کبالا


تاریخچه علم کبالا   


 


"حضرت ابراهیم" اولین کبالیست جهان بود. او از خود پرسید: "چه کسی این دنیا را به وجود آورده، برای چه خورشید و ستارگان می درخشند؟". او اولین کسی بود که موفق به درک عالم روحانی گشت و این علم (حکمت کبالا) را به نسل های آینده عطاء کرد.
در طول زمان، روحهای جدیدی در دنیا ظاهر می شوند، بنابراین کبالیست های دیگری باید ظهور کنند تا علم کبالا را متناسب با ریشه های روحانیشان به آنها بیاموزند.
"حضرت موسی" علم کبالا را به صورت کاملا واضح، به رشته تحریر در آورد و از آن زمان تاکنون می توان سه دوره مهم را در توسعه علم کبالا به شمار آورد. 

دوره اول: قرن سوم – "ربی شمعون بریوخای" مجاز شد که علم کبالا را به دوره های دیگر اشکارکند.
برای شناختن و بدست آوردن جهان های روحانی، کبالیستها باید 125 مرحله را طی کند. ربی شیمعون به این مرحله رسید و از آن مرحلۀ والا، کتاب "زوهر" مقدس را به نگارش در آورد. این کتاب به زبان "ارمی" و به صورت رمز نوشته شده و در آن، تمام مراحل و قوانینی که برای اصلاح روح و تکامل انسان لازم است وجود دارد.
به دلیل آنکه در آن زمان افراد بشر هنوز آمادگی و گنجایش گرفتن این رازهای پرارزش را نداشتند، کتاب "زوهر" در غاری پنهان شد و ناپدید گشت. پس از گذشت صدها سال، قسمتهایی از آن بطور اتفاقی پیدا شد و کبالیستهای آن دوره، با یکدیگر شروع به آموزش آن نمودند. 

دوره دوم: قرن شانزدهم – دوره "اری مقدس" (اری هاکادوش) است. اگر تا آن زمان آموزش علم کبالا فقط متعلق به اشخاص معینی بود، "آری" آغاز عصر جدید آموزش حکمت کبالا را  برای کلیۀ افراد بشر بشارت داد.
"اری" روش اساسی و اصلی آموزش کبالا و "زوهر" را به ارمغان آورد، روشی که مناسب کلیه بشریت است. با این روش، هر کس می تواند روح خود را بطور کامل اصلاح نماید.
از آن زمان به بعد، در طول 200 سال، آموزش علم کبالا در دنیا توسعه یافت بخصوص در لهستان، روسیه، مراکش، یمن و عراق کبالیستهای بسیاری ظاهر شدند. 

دوره سوم: دوره کنونی، از آغاز قرن بیستم است. "ربی یهودا اشلگ" ملقب به "بعل هسولام" (صاحب نردبان)، طریق دیگری را به روش آموزش اری مقدس اضافه نمود که مناسبترین روش برای نسل کنونی است. "بعل هسولام"، کتاب "زوهر" را از زبان "ارمی" به زبان عبری تشریح و تفسیر کرد. کتابهای او و کتابهای پسر نخست زاده اش، "ربی باروخ اشلگ"، مفهوم ترین و آسان ترین کتابها برای دوره ما هستند.
از سال 1995 دوره بخصوصی آغاز شده است دوره ای که بشریت، خلاء روحانیت را در وجود خود شدیدا احساس نموده و به دنبال پر کردن این خلاء، شروع بجستجوی ریشه های روحانی و دلیل وجود خود در دنیا می نماید.
روش "بعل هسولام" همچون نردبانیست که با طی کردن پله های آن، انسان می تواند به بالاترین مرحله روحانیت رسیده و با آموزش صحیح آن در عرض 3 تا 5 سال  شروع به درک واقعیت جهان و عالم های روحانی نماید. 


کبالا و ادراک واقعیت


واقعیت چیست؟



  

در علم کبالا ما چیزی را مطالعه و بررسی می کنیم که لازمه ورود به یک ساختار پنهان و مخفی است یعنی همان جنبه معنوی یا اصطلاحأ روحانیت. ما این امر را بررسی می کنیم که چطور می توانیم به ماورای جهان و دنیای مان یا به ماورای  قلمرویی که در اختیار ماست صعود کنیم.
ما در می یابیم که جهان در درون خود ما جای دارد. حواس پنجگانه ما برخی محرک ها و انگیزه ها را دریافت کرده و سپس آنها را بمغز می فرستند، جایی که تصویر ما از جهان پردازش می گردد و در نتیجه ما چیزی را خارج از این تصویر ذهنی، دریافت و درک نمی کنیم. 

جهان موسوم به اصطلاح "من می دانم" یا "می شناسم" یا جهان دانسته ها، عکس العمل های ما به اثرات بیرونی و خارجی است و جهان موسوم به "جهان ذات یا حقیقی" ناشناخته و مجهول است. برای مثال اگر پرده گوش من صدمه ببیند، من هیچ صدایی را نمی شنوم و پدیده صوت و یا صدا برای من وجود ندارد و من تنها درون محدوده و دامنه ای را دریافت کرده ام که خود را با آن سازگار کرده ام، (یعنی بدون شنوایی).

ادراک ما از جهان کاملأ ذهنی و درونی و به عبارت بهتر شخصی است و هیچ چیزی را درباره اینکه در بیرون از ما چه می گذرد یا چه اتفاقی می افتد به ما نمی گوید. ما به نوعی به عکس العمل هایی که ظاهرأ و از قرار معلوم در بیرون و اطراف ما رخ می دهند محکم چسبیده ایم و آنها را دریافت می کنیم، اما آیا در فضای خارج و اطراف ما واقعأ خبری هست؟ آیا چیزی وجود دارد؟ آیا اتفاقی می افتد؟


نظریه های متعددی در این باره وجود دارند، تئوری نیوتن توضیح می دهد که یک واقعیت عینی (خارج از ذهن و یا دارای وجود خارجی) وجود دارد و جهان به همان گونه ای است که ما آن را می بینیم، صرف نظر از اینکه ما وجود داشته باشیم یا وجود نداشته باشیم، جهان وجود دارد و واقعی است.اینشتین بعدها عنوان کرد که ادراک واقعیت به رابطه میان سرعت ناظر و سرعت آن چیزی که دیده می شود (ناظر آن را می بیند) بستگی دارد. به عبارت دیگر با تغییر دادن سرعتمان نسبت به یک شی ، ما آن شی را به صورتی کاملأ متفاوت ملاحظه می کنیم، یعنی در این حالت: فضا پیچانده ، فشرده یا گسترده می گردد و زمان نیز تغییر می کند. تئوری های دیگری نظیر اصل عدم قطعیت هایزنبرگ ،عمل متقابل بین شخص و جهان را مطرح می کنند، یعنی اینکه ادراک واقعیت نتیجه تاثیر گذاریهای شخص روی جهان و جهان روی شخص است. 

علم کبالا توضیح می دهد که هیچ واقعیت قابل درک و ملموسی در تمام فضای خارج از ما وجود ندارد.ما برروی هیچ چیزی در خارج از خودمان (فضای بیرونی) تاثیر نمی گذاریم، زیرا ما هیچ چیزی را از خارج دریافت و درک نمی کنیم. در بیرون و خارج از ما تنها نوری والا ، پیوسته و مداوم وجود دارد. سراسر جهان در درون ما جای دارد و ما احساس می کنیم که ما از فضای خارج تاثیر می پذیریم، زیرا خود ما این راه و شیوه را ایجاد کرده ایم. 

اگر ما از دنیای خود خارج شویم، آنگاه شروع به دیدن نور والایی می کنیم که به ما تصاویر تازه تری از دنیای درون خودمان می دهد و این دنیای درونی کوچک و محدود می گردد و ما می فهمیم که این نور والا روشی را که ما خود و محیط اطرافمان را درک کنیم ،مشخص و معین می سازد و ما در نهایت شروع به کنترل این فرآیند می کنیم. 

علم کبالا به ما این توانایی را اعطا می کند و ما شروع به فهم دلیل و علتی برای توانایی های محدودی که در درون ما جای دارند می کنیم. اگر ما نشانه های درونی را با نشانه های نور والا  همسان و یکی کنیم، به درجه و سطحی از کمال و بهبودی و ابدیت می رسیم که اصطلاحأ "جهان بی نهایت" نام دارد، یعنی حیات و زندگی بی پایان وخرسندی و کمال مطلق. 

تمامی اینها به تغییر کیفیت ها و خصلت های درونی مان بستگی دارد . به همین دلیل علم کبالا ما را ازطریق تغییر و تحول خودمان (و عمل کرد آن در حین دوران زندگی) ما را هدایت و راهنمایی می کند و ما شروع به فرا رفتن از حد یک موجود زمینی می کنیم، در این حالت جسم ما زمینی می ماند و به زندگی معمول خود با خانواده، بچه ها و اجتماع ادامه می دهد. اما ما چیزی را علاوه بر این موارد دریافت می کنیم: واقعیت والاتر ، جایی که ما با حس ارگان روحانیمان در آن زندگی می کنیم.

کلیپ های فارسی



 ما بخشی از یک سیستم کامل هستیم

چگونه دنیا اصلاح خواهد شد؟

 استفاده متعادل و توازن با طبیعت


 ازادی انتخاب از نگاه کتاب زوهر


نیاز لازمه دریافت نور 


انتشار کبالا 


انسان با لذت و رنج حرکت می کند 


شباهت و تفاوت ما با همدیگر 


افریدگار در رابطه بین ما اشکار می شود 

 

چگونه می توانیم با هم یکی شویم
  
 پایداری خواست بخشش  


عدم باور به نیروی اصلاح